حسی ندارم
گرفته ام
اخمهایم باز نمیشود
دلهره دارم
آیینه را دوست ندارم
روزهای تکراری
انسانهای عصبانی
هیچ چیز خوشحالم نمیکند...
همیشه اون زمانیکه لازمه یکی کنارم باشه و درکم کنه و آرومم کنه برعکس میشه
یه اتفاقی میفته که همه چی رو بدتر میکنه
ممکنه اون اتفاق یه شخص باشه
کسی که قسمتم میکنه
با شیطان
با پول
با درد
نمیدونم
گاهی باد سرتو زیر آب کنی و فریاد بزنی
آره زیر آب
با اینکه زیر آب هم متعلق به این دنیاس ولی با بیرون آب خیلی متفاوته
کاش می شد همینجا تسویه کرد با خدا
کاش خدا هم میگفت " جنس فروخته شده پس گرفته می شود"
این متنو خیلی دوست دارم:
یه سوال بی جوابی که ندارم به تو تردید
تو چشات یه دنیا رازه ، رازی که نمیشه فهمید
هستی اما دوری از من از منی که بی تو هیچم
نمی دونی نمی دونی تو قفس به خود می پیچیم
هیچ کسی نیست انتظار، مثل گلدون بی بهار
بی تو فریاد می زنم ، میشکنم یه روز حصار
بی تو من بی تو اسیرم توی چنگال زمونه
رفتی و نگفتی بی تو بی تو این خسته می مونه
بیا تا بهار بیاد باغچه ها رو ناز کنه
بلبل از راه برسه نغمه از نو ساز کنه
قفسو میشکنی آخر میدونم یه روزگاری
میای از پشت غریبی میگی باز چشم انتظاری
میدونم چطوری اون روز واسه تو خونه بسازم
گل یکدونه نازم من به داشتنت بنازم
روز خوبی نبود
خیلی بیکار بودم
کسی هم تو اداره سراغم نیومد
بیرون هم نرفتم
فکرمو خرید یا ساخت دستگاه مشغول کرده
دستگاهی که بشه چوبو سه بعدی تراشید
مثلا مجسمه ساخت
دارم میگردم ببینم چه پیدا میکنم
تنها کار مفیدی که امروز کردم تعویض واشر آب شیر دستشویی بود
بعد میگن چهل سال درجا میزنیم...
روز بی دردسری بود
فکر کنم بیست باری رفتم سر فریزر ببینم یخ زده یا نه !!!
یعنی اگه زبون داشت میگفت دست از سرم بردار نمیخوام اصلا یخ بزنم
آره دیگه
صبح رفتم بیرون
با یکی از دوستای قدیمیم
خوش گذشت
حرف زدن آدم رو سبک میکنه
خانوما بیشتر حرف میزنن ولی مردا کمتر
دوست داشتم بتونم با پاک کن دوران مدرسم تمام مشکلات دوروبریامو پاک کنم...